یازدهمین نور
شنبه, ۳۰ دی ۱۳۹۱، ۰۶:۵۶ ب.ظ
ای گل گلشن هستی، پسرم مهدی جان
زهر کین سوخت، ز پا تا به سرم، مهدی جان
تشنگی برده ز کف صبر و توان از تن من
برسان آب که سوزد جگرم، مهدی جان
ای گل گلشن هستی، پسرم مهدی جان
زهر کین سوخت، ز پا تا به سرم، مهدی جان
تشنگی برده ز کف صبر و توان از تن من
برسان آب که سوزد جگرم، مهدی جان
به کنارم بنشین تا که تماشا کنمت
که من آماده برای سفرم، مهدی جان
همچو شمع، از اثر زهر جفا، آب شدم
به گناهی که علی را پسرم، مهدی جان
قصۀ کوچه و سیلی، جگرم سوخت که سوخت
چون در خانۀ او برگ و برم مهدی جان
آخرین لحظۀ عمر است ولی می آید
قاتل فاطمه پیش نظرم مهدی جان
از دل قبر، تن آن دو نفر بیرون کن
که به یاد لگد و میخ درم مهدی جان
قاتل من به خدا، قاتل زهراست نه زهر
کز شرر سوخته او بال و پرم مهدی جان
ای جگرگوشه زهرا پسرم مهدی جان
سوخت از زهر هلاهل جگرم مهدی جان
معتمد داد به من زهر و اجل سوی جنان
کرد با سوز جگر، رهسپرم مهدی جان
همچو شمع از اثر سوز جگر آب شدم
سوخت پروانه صفت، بال و پرم مهدی جان
گرچه از آتش این زهر سر و پایم سوخت
یاد آن کوچه و دیوار و درم مهدی جان
مادرت فاطمه را فصل جوانی کشتند
کز غمش، همدم آه سحرم مهدی جان
خون شش ماهۀ او از تو مدد میجوید
داد او را بستان، دادگرم مهدی جان
مادرت فاطمه از سوز جگر میگرید
چه بگویم که چه آمد به سرم مهدی جان
گوش کن تا که دهم شرح پریشانی دل
که من آن کشتۀ سینه سپرم مهدی جان
من از آن کوچه چه گویم که زسیلی عدو
روز شد تیره به پیش نظرم مهدی جان
زهر کین سوخت، ز پا تا به سرم، مهدی جان
تشنگی برده ز کف صبر و توان از تن من
برسان آب که سوزد جگرم، مهدی جان
به کنارم بنشین تا که تماشا کنمت
که من آماده برای سفرم، مهدی جان
همچو شمع، از اثر زهر جفا، آب شدم
به گناهی که علی را پسرم، مهدی جان
قصۀ کوچه و سیلی، جگرم سوخت که سوخت
چون در خانۀ او برگ و برم مهدی جان
آخرین لحظۀ عمر است ولی می آید
قاتل فاطمه پیش نظرم مهدی جان
از دل قبر، تن آن دو نفر بیرون کن
که به یاد لگد و میخ درم مهدی جان
قاتل من به خدا، قاتل زهراست نه زهر
کز شرر سوخته او بال و پرم مهدی جان
ای جگرگوشه زهرا پسرم مهدی جان
سوخت از زهر هلاهل جگرم مهدی جان
معتمد داد به من زهر و اجل سوی جنان
کرد با سوز جگر، رهسپرم مهدی جان
همچو شمع از اثر سوز جگر آب شدم
سوخت پروانه صفت، بال و پرم مهدی جان
گرچه از آتش این زهر سر و پایم سوخت
یاد آن کوچه و دیوار و درم مهدی جان
مادرت فاطمه را فصل جوانی کشتند
کز غمش، همدم آه سحرم مهدی جان
خون شش ماهۀ او از تو مدد میجوید
داد او را بستان، دادگرم مهدی جان
مادرت فاطمه از سوز جگر میگرید
چه بگویم که چه آمد به سرم مهدی جان
گوش کن تا که دهم شرح پریشانی دل
که من آن کشتۀ سینه سپرم مهدی جان
من از آن کوچه چه گویم که زسیلی عدو
روز شد تیره به پیش نظرم مهدی جان
۹۱/۱۰/۳۰