حضرتم زینب
يكشنبه, ۲۷ اسفند ۱۳۹۱، ۰۹:۰۵ ق.ظ
از رسول خدا برایش نامی خواستند ، فرمود این امر با پروردگارم است ، جبرئیل نازل شد ، عرض کرد : رسول الله (ص) حق تو را سلام رساند و فرمود : " نام این مولود را زینــب بگذار " ، و او شد " محبوبه المصطفی" { مورد محبت و محبوب حضرت رسول الله (ص) }...
زینت پدر بود ، بعد از پدر هم اگر جایی به سخنرانی می پرداخت ، گویی علی (ع) است در بالای منبر مسجد کوفه .
بسیار هوشمند و با درایت بود و مدیر عالی بحران . بحران های که یکی از آنها ریسمان عالمی را به هم می پیچید ، ولی او مانند کوهی سرشار از ایمان مقاوم.
خیلی زودتر از همسن و سالان زندگی را شروع کرد ، آنوقت که کودکی بیش نبود ، غم از دست دادن مادر بر سرش نشست ، از آنروز شد بزرگ زن خانواده علی(ع) ، تازه داشت آرام میشد که پدر و مولایش به خدای کعبه رستگاری گفت ، شده بود مادر ، پدر هم شد ، حسن (ع) هم خوب برادری میکرد ، اما اُف بر دنیا ، حسن (ع) هم زود ز دنیایش رفت ، او ماند و جانش ، اما چه کند عاشق بود ، نمی خواست حسین (ع) تنهایش را حس کند ، برایش شد پدر ، در غمش مادر ، در حمایت چون برادر ، ماندُ ماندُ ماند تا جانش رفت ،،،
تازه شکست شده بود که به پیامبری مبعوث شد ، رسالتش ، رسالت حسین (ع) ، معجزه اش قرآن خوانی حسین(ع) و یارانش همه گریه کنان حسین(ع) ...
دلنوشت : چه بگویم که قطره کی تواند صحبت از دریا کند .
۹۱/۱۲/۲۷
عالی بود.