جلسه رای اعتماد که پایان گرفت ، با آرای خوبی برای پست وزارت آموزش و پرورش انتخاب شد ، خبرنگارها دوره اش کردند تا سئوال هاشون رو بپرسن ، اون وسط یکی پرسید ، آقای دکتر ، حالا که وزیر شدید چه احساسی دارید ؟
با آرامش خاصی گفت : هیچی ، تا دیروز چهار فرزند داشتم اما الان
احساس میکنم ده میلیون فرزند دارم که باید به تعلیم و تربیت همشون رسیدگی کنم .
حرف اول
: نخست وزیر شهید محمد جواد باهنر
حرف دوم
: طرف وزیر شده بهش میگن چه احساسی داری ، میگه فکر میکنم تا الان هیچ کاری نکردن
، کار سختی پیش رو دارم
.
حرف سوم :
حالا بگید شهدا افسانه نیستند
.
حرف
چهارم : آرزوی سعادت و عاقبت خیر برای دولت جدید
.
حرف پنجم
: یــادآوری
رجایی - باهنر ، شهادتت مبـارک
و نام جدیدش " شهید "
چه با اسمش می آید : مهندس شهید ، شهید حاج ...
او هم مثل خیلی از آدم های دیگری بود که در کنار ما میزیست ، نه از فضا و نه از دنیای دیگر به این عالم آمده بود .
فقط راهش را پیدا کرد ، و شاید دور از ذهن نباشد بگوئیم به خاطر مهندس بودنش توانست راه را پیدا کند ، چرا که در این دوره زمونه که همه راه ها رو از نوع مادی انتخاب میکنن او راه رو چیز دیگری تفسیر کرد .
برای خدا باید رفت ، رفت تا آنجا که پایان را خودشان اعلام کنند.